شکل‌گیری نظم نوین منطقه‌ای در پی خطای اسرائیل
2189 Views

شکل‌گیری نظم نوین منطقه‌ای در پی خطای اسرائیل

در تاریخ 9 سپتامبر ۲۰۲۵، رژیم صهیونیستی با نقض فاحش حاکمیت ملی قطر، یک حمله هوایی را در قلب پایتخت این کشور، دوحه، به اجرا گذاشت. عملیاتی که با هدف‌گیری مقر رهبران سیاسی حماس صورت گرفت، نه تنها یک تجاوز به حاکمیت ملی یک کشور مستقل و عضو سازمان ملل متحد بود، بلکه نقطه عطف خطرناکی در الگوی تجاوزگری صهیونیستی به شمار می‌رود که ثبات و امنیت کل خاورمیانه را به مخاطره انداخته است.

حمله رژیم اسرائیل که در اوج تلاش‌های دیپلماتیک برای برقراری آتش‌بس در غزه انجام شد، به وضوح نشان داد که تل‌آویو هیچ حد و مرزی برای عملیات‌های خود قائل نیست و خطای راهبردی اسرائیل می‌تواند آتش جنگ را از مرزهای غزه به کل منطقه گسترش دهد.

تجاوزگری فراگیر اسرائیل
رژیم صهیونیستی سال‌هاست با پشتیبانی بی‌قید شرکای بین‌المللی خود، با خیال آسوده به هر نقطه‌ای که اراده کند حمله می‌کند. روند تجاوزگری که پیشتر شاهد آن در لبنان، سوریه، عراق و حتی ایران بودیم، با حمله به قطر به سطح کاملاً جدیدی ارتقا یافت. قطر یک کشور عربی با روابط دیپلماتیک گسترده و میزبان پایگاه‌های نظامی ایالات متحده است.

حمله به چنین کشوری، حتی برای ناظران آگاه نیز شوکه‌کننده بود و نشان داد که هیچ کشوری از تعرض اسرائیل مصون نیست. این اقدام، نقض آشکار ماده ۲ منشور ملل متحد در مورد منع استفاده از نیروی نظامی علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشور است و نمونه‌ای بارز از بی‌اعتنایی تل‌آویو به قواعد بنیادین حقوق بین‌الملل محسوب می‌شود. تجاوزگری فراگیر اسرائیل، ثبات کل منطقه را تهدید می‌کند و حکومت بنیامین نتانیاهو را به عنوان یک بازیگر غیرقابل پیش‌بینی و بی‌ثبات‌کننده در نظام بین‌الملل معرفی کرده است.[1]

هدف‌گیری رهبران سیاسی حماس در دوحه
جزئیات زمان و مکان حمله، از برنامه ریزی دقیق برای به بن‌بست کشاندن مسیر دیپلماتیک حکایت دارد. حمله به قطر دقیقاً در لحظه‌ای صورت گرفت که رهبران سیاسی حماس، در حال بررسی نهایی پیشنهاد آتش‌بس ارائه شده از سوی میانجی‌گران مصری و قطری بودند. این زمان‌بندی تصادفی نبود؛ بلکه یک حرکت حساب شده برای از بین بردن هر گونه امکان توافق بود.

این اقدام نشان می‌دهد که تل‌آویو حتی روند مذاکره را نیز تهدیدی برای اهداف جنگ طلبانه خود می‌داند و برای نابودی ساختار رهبری مقاومت، حتی در خاک یک کشور سوم، به هر ابزاری متوسل می‌شود. هدف‌گیری چهره‌های سیاسی، که برخلاف عناصر نظامی در میدان نبرد، از مصونیت برخوردار هستند، خود جنایت جنگی دیگری به شمار می‌رود و نشان از عزم رژیم صهیونیستی برای ادامۀ بی‌وقفه جنگ دارد.[2]

به بن‌بست کشاندن مسیر دیپلماتیک
با این اقدام، اسرائیل عملاً مسیر گفت‌وگوهای سیاسی و ماه‌ها تلاش میانجی‌گرانه قطر و مصر را نابود کرد. حمله پیام روشنی به تمام بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی فرستاد: تل‌آویو به هیچ وجه به راه‌حل‌های دیپلماتیک باور ندارد و ترجیح می‌دهد بحران را از طریق نظامی و تشدید خشونت مدیریت کند. ایجاد بن‌بست دیپلماتیک نه یک اشتباه محاسباتی، که یک انتخاب راهبردی بود.

این انتخاب، نقش قطر به عنوان یک میانجی معتبر را خدشه‌دار کرد و اعتماد لازم برای ازسرگیری مذاکرات در آینده نزدیک را از بین برد. نتیجه مستقیم حمله اخیر، تداوم جنگ، افزایش تلفات غیرنظامی در غزه و عمیق‌تر شدن شکاف‌های منطقه‌ای است.[3]

پیامدهای راهبردی برای آینده منطقه
شاید بزرگ‌ترین پیامد حمله، تغییر پارادایم امنیتی در منطقه باشد. تا پیش از تجاوز، برخی کشورهای عربی تصور می‌کردند با عادی‌سازی روابط یا ایفای نقش میانجی می‌توانند از گزند تجاوزات اسرائیل در امان بمانند. حمله به قطر این توهم را در هم شکست و به همه ثابت کرد که سیاست‌های تهاجمی تل‌آویو هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد. حمله رژیم، زنگ خطری جدی برای تمامی کشورهایی است که امنیت خود را در گرو معادلات شکننده منطقه‌ای می‌بینند.

خطای راهبردی اسرائیل، ناخواسته به تقویت گفتمان امنیت جمعی در منطقه دامن زده است. کشورها اکنون بیش از هر زمان دیگری به این نتیجه رسیده‌اند که بازدارندگی فردی در برابر یک رژیم قانون‌شکن کافی نیست و تنها راه مقابله، ایجاد یک چارچوب امنیتی مشترک و یکپارچه است. حمله رژیم، می‌تواند به همگرایی بیشتر میان کشورهایی منجر شود که تاکنون در مورد نحوه مواجهه با اسرائیل اختلاف‌نظر داشتند.[4]

از سوی دیگر، تجاوزگری صهیونیست ها تأثیری مستقیم بر انسجام و راهبرد محور مقاومت خواهد داشت. با بسته شدن کامل درهای دیپلماسی از سوی اسرائیل، گروه‌های مقاومت در سراسر منطقه (از لبنان و یمن تا عراق و فلسطین) به این باور می‌رسند که تنها گزینه باقی‌مانده، تشدید مقاومت مسلحانه و ایجاد بازدارندگی فعال است. تجاوز اسرائیل، مشروعیت بیشتری به گفتمان مقاومت بخشید و زمینه را برای هماهنگی‌های عملیاتی و استراتژیک گسترده‌تر در میان اعضای محور مقاومت فراهم کرد.

واکنش‌های جهانی نیز قابل پیش‌بینی بود. اگرچه محکومیت بین‌المللی گسترده‌ای از سوی کشورهای اسلامی، اتحادیه عرب و برخی کشورهای اروپایی صورت گرفت، اما حمایت ضمنی ایالات متحده بار دیگر نشان داد که شورای امنیت سازمان ملل و نهادهای بین‌المللی در مهار تجاوزات اسرائیل ناکارآمد هستند. این استاندارد دوگانه، بی‌اعتمادی به نظم جهانی موجود را تشدید کرده و بازیگران منطقه‌ای را به سمت یافتن راه‌حل‌های درون‌زا سوق می‌دهد.[5]

در نتبجه
حمله رژیم صهیونیستی به دوحه، فراتر از یک اقدام تروریستی دولتی، یک اشتباه محاسباتی با پیامدهای بلندمدت بود. رژیم با هدف قرار دادن رهبران سیاسی حماس، نه تنها روند مذاکرات را نابود کرد، بلکه آخرین پل‌های ارتباطی برای یک راه‌حل سیاسی را نیز ویران ساخت. این اقدام، بذر بی‌اعتمادی عمیقی در منطقه کاشت و ضرورت شکل‌گیری یک ائتلاف منطقه‌ای برای ایجاد امنیت جمعی را به یک اولویت فوری تبدیل کرد.

شاید تل‌آویو در کوتاه‌مدت به یک دستاورد تاکتیکی دست یافته باشد، اما در بلندمدت، با متحدتر کردن دشمنان خود و به انزوا کشاندن خویش در عرصه دیپلماسی، یک شکست استراتژیک بزرگ را متحمل شده است. آینده خاورمیانه پس از تجاوز به دوحه، آبستن تحولاتی است که در آن، موازنه قوا به ضرر سیاست‌های تهاجمی و یک‌جانبه‌گرایانه تغییر خواهد کرد.

نویسنده: محمدصالح قربانی

[1]https://www.aljazeera.com/news/2025/9/10/analysis-will-attack-in-qatar-lead-to-international-isolation-of-israel
[2]https://arabcenterdc.org/resource/israel-attack-on-qatar-and-the-erosion-of-regional-stability/
[3]https://www.washingtonpost.com/world/2025/09/09/doha-qatar-israel-strike-peace-ceasefire-gaza/
[4]https://www.middleeasteye.net/opinion/israel-attack-qatar-another-nail-coffin-us-regional-leadership
[5]https://www.cbsnews.com/news/israel-qatar-attack-fallout-netanyahu-trump-hamas-war-gaza
نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب