دولت اول ترامپ با طراحی پیمان ابراهیم خواهان عادی سازی روابط کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی بود. این طرح که در ادامه برنامه های بلند مدت واشنگتن جهت ایجاد خاورمیانه جدید می باشد در دولت دوم ترامپ نیز در حال پیگیری است. حال بعد از کش و قوس های فراوان ، کشور سوریه بعد از سقوط نظام اسد و روی کار آمدن جولانی تروریست سابق گروهگ وابسته به ترکیه، گام های مشخصی برای پیوستن به طرح مذکور برداشته است1 و کشورهای غربی نیز به پاس این خوش خدمتی تحریم های کشور سوریه را لغو نموده اند. درست بعد از تمام این وقایع و انفعال نظام فعلی سوریه در برابر تجاوزات رژیم در خاک این کشور، جنگندههای ارتش صهیونی رسماً وارد حریم هوایی این کشور شدهاند و در حمایت از گروه های دروزی، مقرهای ارتش سوریه را بمباران کرده اند و کاخ ریاست جمهوری جولانی را نیز مورد هدف قرار داده اند. در ادامه به بررسی تجربه تلخ مماشات با رژیم صهونیستی توسط کشورهای منطقه خواهیم پرداخت و آینده این کشورها در سایه اهداف مدنظر رژیم را بررسی خواهیم نمود؛
سیاست تهاجمی رژیم صهیونیستی فراتر از امتیازگیری مقطعی است، تجربه چند ماهه اخیر سوریه نشان داده است که رژیم به هیچ حدی از عقب نشینی کشورهای همسایه خود راضی نمیشود و صرفاً طرحهایی که برای موجودیت خود طراحی کرده است را دنبال میکند. جولانی با واگذاری برخی از مناطق خاک سوریه و حتی چشم پوشی از برخی مناطق به نفع رژیم هم نتوانست اشتهای سیری ناپذیر صهیونیست ها را برطرف کند. این مسئله نشان میدهد رژیم به هیچ عنوان حدی برای طرح های گسترش ارضی خود ندارد و به دنبال مرزهای تثبیت شده و رعایت توافقات محدود نیست2.
رژیم صهیونیستی برای تجاوزگری نیازمند بهانه نیست، کشورهای جنگ طلب دنیا عرفاً برای شروع منازعات خود به دنبال بهانه های گوناگون میگردند. تجربه رژیم در سال های بعد از تاسیس این غده سرطانی نشان میدهد که این نظام به هیچ عنوان برای برنامه های خود نیازمند بهانه نیست. برای مثال کشور سوریه بعد از تمام امتیازاتی که به رژیم داد توسط صهیونیستها مورد حمله قرار گرفت و کاخ تشرین و وزارت دفاع این کشور ویران شد3. این موضوع نشان دهنده این است که رژیم اسرائیل با طرح های جدید ژئوپلیتیکی و امنیتی خود برنامه های توسعه طلبانه مورد نیاز خود را عملیاتی میکند و هر بار میتواند با طرح های ادعایی خود اقدامات جنگی جدیدی انجام دهد.
سرنوشت محتوم مماشاتگران، خیانت و بیسرانجامی است، تحلیل تاریخی تحرکات رژیم نشان میدهد هر نوع همکاری یا سکوت در برابر این موجودیت، سرانجامی جز بیاعتمادی، تخریب و حذف سیاسی ندارد و کشورهایی که تشنه عادی سازی با رژیم هستند نتیجه ای جز خیانت از آنها نخواهند دید. تجربه سوریه میتواند ضرورت بازنگری راهبردی کشورهای عربی مشتاق به عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را اثبات نماید. بدون هیچ توجیهی ادامه مسیر مماشات با توهم ایجاد ثبات یا امنیت در برابر رژیم، تنها به نفوذ بیشتر آن در بافت سیاسی و نظامی منطقه منتهی خواهد شد و ضرر این وضعیت به چشم کشورهای عربی منطقه غرب آسیا خواهد رفت.
لزوم شکلگیری محور بازدارندگی واقعی، در منطقه نیل تا فرات تنها با سیاست مقاومت فعال میتوان جلوی زیاده خواهی های رژیم را گرفت. کشورهای عربی منطقه باید با توجه به شواهد موجود و تجاربی که از وضعیت سوریه فعلی مشاهده میکنند هرچه سریعتر راهبرد خود را در قبال رژیم تغییر دهند و سیاست پایان مماشات با رژیم صهیونیستی را اتخاد نمایند و همگرایی خود با محور مقاومت را شکل دهند. کشورهای غرب آسیا بدون اتخاذ راهبرد مقاومت فعال نمیتوانند جلوی تجاوز مستمر رژیم از خود دفاع نمایند و توسعه رژیم صهیونی در منطقه نیل تا فرات میتواند به سادگی در صورت عدم اتخاذ راهبرد محور مقاومت عملیاتی شود.
به درستی این گزاره تایید میشود که تنها راه حفظ حاکمیت ، عزت و امنیت در منطقه غرب آسیا فعال شدن سیاست مقاومت فعال است و نه وادادگی یا مماشات.
در مجموع باید گفت، سیاست ایالات متحده برای منطقه غرب آسیا فعال شدن مجدد پیمان ابراهیم است. اجرای این پیمان در راستای افزایش امنیت رژیم صهیونیستی می باشد و کشورهای عرب منطقه باید در این طراحی با هرگونه سیاست و خواسته رژیم خود را بازتنظیم کنند. کاری که سوریه طی چند ماه اخیر بعد از اسد انجام داد. اما دولت انتقالی سوریه با وجود اعلام مواضع منفعل و هم راستا با رژیم صهیونیستی مورد حمله رژیم قرار گرفت. تجربه سوریه میتواند درس عبرتی برای تمام کشورهای عربی منطقه غرب آسیا باشد. سوریه با موقعیتی که در آن قرار گرفته است بنظر میرسد امکان تجزیه شدن دارد و یا نهایتا مثل عراق دولتی با استان های خودمختار داشته باشد. باید در ادامه دید کدام سناریو برای سازشکاران سوری اتفاق میافتد.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب