طرح صلح ترامپ؛ نقشهای برای تثبیت اشغالگری یا راهی به سوی صلح؟
دونالد ترامپ با رونمایی از نسخه جدیدی از طرح صلح خود برای خاورمیانه، بار دیگر نگاهها را به منازعه دیرینه فلسطین و اسرائیل دوخته است. این طرح که با وعده پایان دادن به درگیریها و آغاز دورهای از شکوفایی اقتصادی برای غزه ارائه میشود، در عمل با موجی از بدبینی و مخالفت قاطع از سوی فلسطینیها و بسیاری از کشورهای عربی مواجه شده است.
این مخالفت نه از سر لجاجت، بلکه ریشه در تحلیل عمیق ساختار، اهداف و پیامدهای طرحی دارد که بیش از آنکه شبیه به یک نقشه راه برای صلح باشد، به سندی برای تثبیت اشغالگری صهیونیستها و نادیده گرفتن حقوق اساسی ملت فلسطین شباهت دارد.
یکجانبهگرایی و نادیده گرفتن طرف اصلی
یکی از مهمترین انتقادات به طرح صلح ترامپ، یکجانبه بودن آن و نادیده گرفتن فلسطینیها در فرآیند تدوین طرح است. این طرح عمدتاً با هماهنگی اسرائیل و ایالات متحده شکل گرفته و فلسطینیها بهعنوان طرف اصلی مناقشه، هیچ نقش تعیینکنندهای در آن نداشتند. این وضعیت باعث شد که طرح بیشتر به تثبیت اشغالگری صهیونیستها شبیه باشد تا تحقق صلح واقعی.
در حالی که فلسطینیها بهطور تاریخی در مذاکرات صلح نقش محوری ایفا کردهاند، در طرح ترامپ عملاً حقوق و منافع آنها نادیده گرفته شده است. همچنین، هیچگونه تعهد واضحی برای پایان دادن به اشغالگری صهیونیستها یا آزادی اراضی فلسطینی وجود نداشت، که این امر به شدت باعث بیاعتمادی فلسطینیها به طرح شد.[1]
بیتوجهی به ریشه بحران
یکی دیگر از ضعفهای عمده طرح صلح ترامپ، بیتوجهی به ریشههای اصلی بحران فلسطین است. طرح بر بازسازی و مدیریت غزه تمرکز کرده است، اما مسأله اصلی، یعنی اشغالگری صهیونیستها و محاصره غزه، در این طرح به حاشیه رانده شده است. همچنین، گسترش شهرکهای صهیونیستی در کرانه باختری نیز بهطور کامل نادیده گرفته شده است.
در واقع، طرح ترامپ هیچ برنامهای برای توقف این روندهای اشغالگرانه ندارد و به نظر میرسد که بیشتر بر تقویت موقعیت رژیم اسرائیل و مشروعیتبخشی به اقدامات آن در اراضی اشغالی تمرکز دارد. در حالی که فلسطینیها خواهان پایان اشغالگری و تحقق حقوق خود از جمله تشکیل کشور مستقل فلسطین هستند، طرح ترامپ این خواستهها را به طور کامل نادیده گرفته است.
فقدان ضمانت اجرایی
یکی از انتقادات دیگری که به طرح صلح ترامپ وارد شده، فقدان ضمانتهای اجرایی است. هرچند در ظاهر طرح به توقف شهرکسازیهای اسرائیل و خروج تدریجی آن از برخی مناطق اشاره کرده است، اما هیچ سازوکار عملیاتی برای وادار کردن اسرائیل به اجرای این تعهدات وجود ندارد.
این امر باعث شده تا طرح ترامپ از نظر بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران بیاعتبار و فاقد قدرت اجرایی به نظر برسد. بدون ضمانتهای بینالمللی و فشارهای لازم از سوی سازمانهای جهانی، این طرح نمیتواند بهطور واقعی به صلحی پایدار منجر شود.[2]
حذف مقاومت و نادیده گرفتن حق بازگشت
طرح صلح ترامپ همچنین بر حذف حماس و دیگر گروههای مقاومت فلسطینی تمرکز دارد، بدون آنکه به علل اصلی پیدایش و محبوبیت مقاومت پرداخته شود. مقاومت فلسطین بهویژه در غزه، به عنوان پاسخی به سالها اشغالگری صهیونیستی و ظلمهایی که بر ملت فلسطین رفته است، بهوجود آمده است. این گروهها نه تنها نماد ایستادگی در برابر اشغالگری صهیونیستها هستند، بلکه بسیاری از مردم فلسطین آنان را به عنوان نمایندگان واقعی خود در مقابله با رژیم اسرائیل میشناسند. نادیده گرفتن این گروهها و حذف آنها از روند مذاکرات، موجب شده که بسیاری از فلسطینیها این طرح را غیرقابل قبول بدانند.
علاوه بر این، طرح ترامپ حق بازگشت آوارگان فلسطینی را نیز به حاشیه رانده است. میلیونها فلسطینی که در اثر جنگها و اشغالگریها از سرزمینهای خود آواره شدهاند، حق بازگشت به خانههایشان را دارند اما در طرح ترامپ، این مسأله یا به فراموشی سپرده شده یا به آیندهای نامعلوم موکول شده است. این موضوع یکی از حساسترین مسائل در روند صلح است که بهطور مستقیم با هویت و حقوق ملت فلسطین مرتبط است.[3]
جایگزینهای مطرحشده
در مقابل این طرح تحمیلی، منتقدان و تحلیلگران فلسطینی و بینالمللی، راهحلهای واقعی را در چارچوبهای دیگری جستجو میکنند. راهحل بنیادین، پایبندی به قوانین بینالمللی و قطعنامههای سازمان ملل است که بر تشکیل کشور مستقل فلسطین در مرزهای 1967 به پایتختی قدس شرقی تأکید دارد. برخی دیگر نیز، از مدل یک دولت دموکراتیک برای همه شهروندان با حقوق برابر سخن میگویند.
اما دستیابی به هر یک از این راهحلها نیازمند ابزارهای فشار کارآمد است. در این میان، دو عامل نقشی حیاتی ایفا میکنند: نخست، تحقق وحدت ملی فلسطین. تا زمانی که گروههای فلسطینی درگیر اختلافات داخلی باشند، توانایی ارائه یک جبهه متحد و قدرتمند در برابر فشارهای خارجی را نخواهند داشت.
دوم، افزایش فشار افکار عمومی جهانی از طریق جنبشهای مدنی و مردمی مانند جنبش BDS (بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسرائیل) است. این جنبشها با الگوبرداری از مبارزات ضدآپارتاید آفریقای جنوبی، به دنبال افزایش هزینه سیاسی و اقتصادی اشغالگری برای اسرائیل و حامیان آن هستند و میتوانند معادله قدرت را به نفع عدالت تغییر دهند.[4]
در نتیجه
بدبینی به طرح صلح ترامپ در میان فلسطینیها و کشورهای عربی کاملاً منطقی و ریشهدار است. این طرحها به جای اینکه به دنبال حل ریشهای مناقشه باشند، بیشتر به دنبال تثبیت قدرت و تداوم وضعیت موجود به نفع رژیم اسرائیل هستند. تا زمانی که حقوق اولیه مردم فلسطین، از جمله حق حاکمیت، حق بازگشت و پایان اشغالگری، به رسمیت شناخته نشود، هیچ طرح صلحی به موفقیت نخواهد رسید.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب