در چشمانداز جدید اقتصاد جهانی که دادهها به «نفت جدید» تشبیه میشوند، کشورهای حوزه خلیج فارس، با چرخشی استراتژیک از اقتصاد مبتنی بر نفت، در حال بازتعریف خود به عنوان بازیگران اصلی در عرصه فناوری هستند.
امارات متحده عربی و عربستان سعودی، با یک سرمایهگذاری عظیم و بیسابقه، نه تنها به دنبال تطبیق با آینده دیجیتال، بلکه در پی آن هستند که به قطب هوش مصنوعی در سطح جهان تبدیل شوند. اما این مسیر پر زرق و برق، با چالشهای عمیق و «اما و اگرهای» جدی در حوزههای استعداد، اخلاق و ژئوپلیتیک همراه است که میتواند این رویای بزرگ را با موانع جدی روبرو کند.
سرمایهگذاری عظیم و زیرساختهای فناوری
جاهطلبیهای این منطقه در حوزه هوش مصنوعی (AI) فراتر از بیانیههای مطبوعاتی است و در پروژههایی عظیم تجلی یافته است. امارات متحده عربی، از طریق شرکت هوش مصنوعی G42، با همکاری مایکروسافت، خود را وارد پروژه «استارگیت» (Stargate) کرده است. این پروژه که با هدف تأمین توان پردازشی مورد نیاز برای مدلهای پیشرفته هوش مصنوعی طراحی شده، نشاندهنده میزان بلندپروازی آنهاست.
در سوی دیگر، عربستان سعودی نیز با تأسیس صندوقهای سرمایهگذاری چند ده میلیارد دلاری، به دنبال خرید انبوه تراشههای پیشرفته از شرکت انویدیا (NVIDIA) و ساخت «کارخانههای هوش مصنوعی» (AI Factories) است.
این سرمایهگذاری عظیم با هدف ایجاد یک اکوسیستم کامل صورت میگیرد: از زیرساختهای سختافزاری و پردازش ابری گرفته تا توسعه مدلهای زبان بزرگ (LLM) بومی به زبان عربی. همکاری با غولهای فناوری آمریکایی مانند مایکروسافت، انویدیا و OpenAI، به این کشورها امکان دسترسی به آخرین فناوریها و دانش فنی روز دنیا را میدهد و مسیر آنها برای تبدیل شدن به یک قدرت فناورانه را کوتاه میکند. هدف نهایی، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و کسب نفوذ در اقتصاد آینده جهان است.
پاشنه آشیل: کمبود نیروی متخصص
با وجود زیرساختهای درخشان و سرمایههای هنگفت، بزرگترین مانع در مسیر توسعه بومی هوش مصنوعی در خلیج فارس، کمبود نیروی متخصص است. دانشگاهها و مراکز پژوهشی این کشورها هنوز نتوانستهاند به اندازه کافی مهندس، پژوهشگر و دانشمند داده در سطح جهانی تربیت کنند. گزارشهای متعدد در سال ۲۰۲۵ نشان میدهد که سطح تولیدات علمی و مقالات پژوهشی معتبر در حوزه هوش مصنوعی در این منطقه، در مقایسه با مراکز علمی در آمریکای شمالی، اروپا و شرق آسیا، بسیار پایین است.
این شکاف عمیق میان سختافزار و مغزافزار، این کشورها را به شدت به استعدادهای خارجی وابسته کرده است. برای جبران این کمبود، سیاستهای مهاجرتی جذابی مانند «ویزای طلایی» و معافیتهای مالیاتی گسترده برای متخصصان فناوری در نظر گرفته شده است. شهرهایی مانند دبی و ریاض در حال تبدیل شدن به آهنربایی برای جذب نخبگان از سراسر جهان هستند.
با این حال، این رویکرد یک راهحل شکننده و کوتاهمدت است. توسعه پایدار و بومی هوش مصنوعی نیازمند پرورش استعدادها از درون، اصلاح نظامهای آموزشی و ایجاد یک فرهنگ پژوهشی پویا و آزاد است؛ امری که تحقق آن سالها زمان میبرد.
نگرانیهای اخلاقی: هوش مصنوعی در خدمت نظارت؟
یکی از تاریکترین ابعاد توسعه سریع هوش مصنوعی در کشورهایی با ساختار سیاسی خودکامه، نگرانیهای اخلاقی مرتبط با حریم خصوصی و حقوق بشر است. فناوریهای مبتنی بر هوش مصنوعی، بهویژه در زمینه تشخیص چهره، تحلیل دادههای عظیم و نظارت بر شبکههای اجتماعی، ابزارهای قدرتمندی برای کنترل شهروندان و سرکوب مخالفان در اختیار دولتها قرار میدهند.
گروههای حقوق بشری بارها نسبت به استفاده از این فناوریها برای تقویت «اقتدارگرایی دیجیتال» در منطقه هشدار دادهاند. فقدان نهادهای نظارتی مستقل، قوانین جامع حفاظت از دادهها که با استانداردهای بینالمللی همخوانی داشته باشد و شفافیت در نحوه استفاده دولت از این ابزارها، این نگرانیها را دوچندان میکند. این سوال جدی مطرح است که آیا هدف نهایی از تبدیل شدن به قطب هوش مصنوعی، صرفاً رشد اقتصادی است یا تحکیم قدرت سیاسی از طریق نظارت فراگیر؟ پاسخ به این پرسش، اعتبار اخلاقی این کشورها در جامعه جهانی فناوری را مشخص خواهد کرد.
دو راهی میان واشنگتن و پکن
میدان بازی هوش مصنوعی تنها یک عرصه فناورانه نیست، بلکه به شدت ژئوپلیتیک است. کشورهای خلیج فارس خود را در میانه رقابت استراتژیک میان ایالات متحده و چین میبینند. در حالی که پیشرفتهترین فناوریها و تراشهها از شرکتهای آمریکایی تأمین میشود، چین بزرگترین شریک تجاری بسیاری از این کشورها و یک قدرت نوظهور در حوزه هوش مصنوعی است.
این وضعیت، چالش محدودیتهای صادراتی را برای آنها به وجود آورده است. دولت آمریکا به طور فزایندهای صادرات تراشههای پیشرفته هوش مصنوعی را به کشورهایی که روابط نزدیکی با چین دارند، محدود میکند تا از انتقال فناوری به رقیب اصلی خود جلوگیری کند. فشار واشنگتن بر شرکت G42 امارات برای قطع کامل روابط با شرکتهای چینی و واگذاری سهام خود در شرکتهایی مانند تیکتاک (TikTok)، نمونه بارزی از این تنش هاست.
کشورهای خلیج فارس در یک دوراهی استراتژیک قرار گرفتهاند: همسویی کامل با اکوسیستم فناوری آمریکا، که ممکن است به قیمت از دست دادن استقلال عمل و فرصتهای همکاری با چین تمام شود، یا تلاش برای حفظ روابط با هر دو قدرت، که خطر قرار گرفتن تحت فشار و تحریم از سوی واشنگتن را به همراه دارد. این بندبازی ژئوپلیتیک، رشد بلندمدت و پایدار اکوسیستم هوش مصنوعی آنها را با عدم قطعیتی جدی مواجه کرده است.
نتیجهگیری: رویایی بزرگ در مسیری پرچالش
تردیدی نیست که کشورهای خلیج فارس با تکیه بر ثروت نفتی خود، گامهای بلندی برای ورود به عصر هوش مصنوعی برداشتهاند. سرمایهگذاری عظیم در زیرساختها، آنها را به بازیگرانی تبدیل کرده که نمیتوان نادیدهشان گرفت. با این حال، مسیر پیش رو برای تحقق رویای تبدیل شدن به قطب هوش مصنوعی جهانی، بسیار ناهموار است.
موفقیت نهایی این پروژه بزرگ تنها به ساخت مراکز داده و خرید تراشه بستگی ندارد، بلکه در گرو حل چالشهای بنیادینی چون کمبود نیروی متخصص از طریق سرمایهگذاری در آموزش بومی، پاسخگویی شفاف به نگرانیهای اخلاقی از طریق ایجاد چارچوبهای قانونی مستقل و مدیریت هوشمندانه روابط بینالمللی برای عبور از پیچیدگیهای ژئوپلیتیک و محدودیتهای صادراتی است.
آینده نشان خواهد داد که آیا این جاهطلبی به یک توسعه پایدار و شکوفا منجر میشود یا به یک اکوسیستم وابسته و شکننده که در میان شنهای روان چالشهای داخلی و خارجی گرفتار شده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب