پیمانهای ابراهیم که در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ امضا شد، نقطه عطفی در دیپلماسی خاورمیانه بود و روابط بین اسرائیل و چهار کشور مسلمان امارات متحده عربی، بحرین، سودان و مراکش را عادیسازی کرد. این توافق توسط دولت ترامپ انجام شد. گزارشها نشان میدهد که در سال ۲۰۲۵، دولت ترامپ به طور فعال به دنبال گسترش این پیمان برای شامل کردن جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای مرکزی مانند قزاقستان و ازبکستان است. این ابتکار، هرچند به دلیل روابط موجود با اسرائیل عمدتاً نمادین است، با این حال در استراتژیهای ژئوپلیتیکی ریشه دارد که هدف آن مقابله با نفوذ ایران، رسمیسازی روابط با اسرائیل، جذب حمایت داخلی آمریکا و محدود کردن نفوذ چین و روسیه در اوراسیا است.
الحاق کشورهای مسلمان نزدیک به ایران، مانند جمهوری آذربایجان، به پیمانهای ابراهیم، تلاشی استراتژیک برای ایجاد یک ائتلاف منطقهای برای فشار بر جمهوری اسلامی است. جمهوری آذربایجان که بین روسیه و ایران قرار دارد، حلقه اتصال حیاتی در جریانهای تجاری بین آسیای مرکزی و غرب است و الحاق آن میتواند دسترسی ایران به این مسیرها را محدود کند. قفقاز و آسیای مرکزی سرشار از نفت و گاز هستند و برای بازارهای انرژی جهانی حیاتیاند. با همسو کردن این کشورها با اسرائیل و آمریکا، دولت ترامپ به دنبال انزوای دیپلماتیک و اقتصادی ایران است تا بتواند با گروههای نیابتی منطقهای مقابله کند. این گسترش به عنوان مکانیسمی برای گسترش قدرت نرم آمریکا و رژیم اسرائیل و ایجاد شبکهای که بتواند نفوذ ایران را در منطقهای غنی از منابع به چالش بکشد، تلقی میشود.
همچنین، جمهوری آذربایجان مدتهاست که یکی از نزدیکترین متحدان رژیم اسرائیل در جهان اسلام است و همکاریهایی در زمینه امنیت، نفت و اطلاعات دارد. برای مثال، جمهوری آذربایجان مقادیر قابل توجهی نفت به اسرائیل عرضه میکند و در تبادل فناوری نظامی شرکت دارد. قزاقستان نیز روابط اقتصادی با اسرائیل دارد و به عنوان یک تأمینکننده کلیدی نفت شناخته میشود. الحاق این کشورها به پیمانهای ابراهیم، این روابط را رسمی و نهادینه میکند و میتواند به همکاریهای عمیقتر در تجارت، امنیت سایبری و انرژیهای تجدیدپذیر منجر شود. گزارشها نشان میدهد که این گسترش بر تقویت روابط موجود متمرکز است و نه برقراری روابط دیپلماتیک جدید، زیرا این کشورها قبلاً اسرائیل را به رسمیت شناختهاند. این رسمیسازی میتواند مشارکتهای سهجانبه شامل آمریکا، اسرائیل با این کشورها را تقویت کند، همانطور که در مدلهای مشابه با مراکش دیده شده است.
علاوه بر آن، گسترش پیمان ابراهیم به کشورهای مسلمان غیرعرب با استراتژی گستردهتر آمریکا برای بازتعریف «جهان اسلام میانهرو» در مقابل ایران همسو است، که اغلب به عنوان یک دولت افراطی به تصویر کشیده میشود. این روایت برای مسیحیان تندرو آمریکا، که بخش مهمی از پایگاه جمهوریخواهان هستند، جذاب است، زیرا آنها چنین اتحادهایی را به عنوان تحقق پیشگوییهای مذهبی و حمایت از امنیت اسرائیل میبینند. با ترویج عادیسازی با کشورهایی مانند جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای مرکزی، دولت رژیم اسرائیل میتواند پایگاه سیاسی داخلی خود را تقویت کند و در عین حال روایتهایی را که اسرائیل را در جهان اسلام منزوی نشان میدهند، خنثی کند. این رویکرد همچنین آمریکا را به عنوان رهبر در تقویت صلح و مدارا معرفی میکند و نفوذ آن را در مجامع بینالمللی افزایش میدهد.
در کنار آن، گسترش پیمان ابراهیم پاسخی مستقیم به نفوذ رو به رشد ایران، چین و روسیه در اوراسیا است. حمایت ایران از گروههای نیابتی و روابط اقتصادی آن در منطقه، چالشی برای منافع آمریکا است. ابتکار کمربند و جاده چین از طریق سرمایهگذاریهای زیرساختی، اهرم اقتصادی خود را در آسیای مرکزی افزایش داده است، در حالی که روابط تاریخی و معاملات انرژی روسیه، نفوذ آن را حفظ میکند.
با الحاق جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای مرکزی به پیمان ابراهیم، آمریکا به دنبال تأمین مسیرهای انرژی و دسترسی به مواد معدنی حیاتی مانند اورانیوم و لیتیوم است که در منطقه فراواناند. این ابتکار همچنین از کریدور میانی حمایت میکند، مسیری تجاری که چین را به اروپا متصل میکند و از روسیه و ایران عبور نمیکند، و بدین ترتیب منافع استراتژیک آمریکا را تقویت میکند . الحاق این کشورها پیامی روشن به قدرتهای رقیب میفرستد که آمریکا به طور فعال برای حفظ تسلط خود در اوراسیا تلاش میکند.
با وجود اهداف استراتژیک، این گسترش با چالشهای قابل توجهی روبرو است. درگیری جاری بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان یک نقطه اختلاف عمده است و گزارشها حاکی از آن است که آمریکا در نظر دارد توافق صلح بین این دو کشور را به عنوان پیششرطی برای الحاق جمهوری آذربایجان در نظر بگیرد. علاوه بر این، جنگ در غزه، با تلفات بالای انسانی و بحران بشردوستانه، خشم جهانی را برانگیخته و تلاشها برای الحاق کشورهای مسلماننشین بیشتر به این پیمان را پیچیده کرده است. عربستان سعودی، بارها اعلام کرده است که بدون پیشرفت در زمینه ایجاد کشور فلسطین، روابط خود را با رژیم اسرائیل عادی نخواهد کرد و این امر حساسیت مسئله فلسطین را برجسته میکند. این چالشها پیچیدگی گسترش پیمانها در منطقهای را که با منافع متضاد و درگیریهای حلنشده مشخص شده است، نشان میدهد.
گسترش پیمان ابراهیم برای شامل کردن جمهوری آذربایجان و کشورهای آسیای مرکزی، مزایای استراتژیکی برای آمریکا و اسرائیل ارائه میدهد، از جمله افزایش نفوذ منطقهای و دسترسی به منابع حیاتی. با این حال، این رویکرد اساساً یک استراتژی ژئوپلیتیکی است که هدف آن مهار ایران و محدود کردن نفوذ چین و روسیه است. با ایجاد ائتلافی که مستقیماً ایران را به چالش میکشد، آمریکا خطر تشدید تنشها را به جان میخرد و ممکن است به افزایش درگیری در منطقه منجر شود. ایران میتواند در پاسخ با تشدید حمایت از گروههای نیابتی یا اقدامات تهاجمی مشروع خود در مناطق استراتژیک مانند تنگه هرمز، که یک نقطه گلوگاهی حیاتی برای تأمین نفت جهانی است، پاسخ دهد.
علاوه بر آن، این استراتژی با تلاش گستردهتر آمریکا برای مقابله با نفوذ رو به رشد چین و روسیه در اوراسیا همسو است. با تقویت اتحادها در این منطقه، آمریکا قصد خود را برای حفظ تسلط در مناطق استراتژیک کلیدی نشان میدهد، که میتواند به یک چشمانداز جهانی قطبیتر منجر شود. کشورها ممکن است مجبور به انتخاب یک طرف شوند، که خطر درگیریهای نیابتی و تحریمهای اقتصادی را افزایش میدهد. به حاشیه راندن مسئله فلسطین به نفع اهداف ژئوپلیتیکی گستردهتر، وضعیت را پیچیدهتر میکند، زیرا میتواند به ناآرامی و رادیکالیزه شدن منطقه، به ویژه با توجه به درگیری جاری در غزه، دامن بزند.
در نتیجه، در حالی که گسترش پیمان ابراهیم ممکن است منافع استراتژیک کوتاهمدت به همراه داشته باشد، خطر تشدید تنشهای ژئوپلیتیکی در سراسر جهان را به همراه دارد. آمریکا باید اهداف استراتژیک خود را با نیاز به ثبات منطقهای متعادل کند و به مسئله فلسطین بپردازد تا از واکنشهای تنش زا بکاهد. بدون در نظر گرفتن دقیق این پویاییها، رویکرد ایالات متحده میتواند به یک نظم جهانی ناپایدارتر و تفرقهآمیزتر منجر شود.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب